ترجمه و تلخیص: زهرا آهنبر – ایران
راهآهن زیرزمینی، شبکهای از راههای مخفی و خانههای امن بود که در اوایل قرن نوزدهم تا اواسط این قرن در ایالات متحدهٔ آمریکا ساخته شد و بردگان آفریقایی-آمریکایی برای فرار به ایالات آزاد و کانادا به کمک مخالفان بردهداری و متحدان خود از این مسیرها استفاده میکردند. راههای زیرزمینیِ دیگر به مکزیک و خارج از کشور منتهی میشدند.
یکی از نخستین مسیرهای فرار از سمت جنوب کشور به فلوریدا امتداد مییافت. فلوریدا در آن زمان تحت مالکیت اسپانیاییها بود تا اینکه در سال ۱۸۲۱ به خاک ایالات متحده پیوست که یکی از مهمترین دلایل آن پناهندادن به بردههای فراری بود. در نتیجه یکی از مهمترین پناهگاههای امن بردگان فراری از بین رفت. مسیری که ما امروزه بهنام راهآهن زیرزمینی میشناسیم، در اواخر قرن هفدهم ایجاد شد و بین سالهای ۱۸۵۰ تا ۱۸۶۰ به اوج خود رسید. تخمین زده شده است که در این دهه حدود صد هزار برده از طریق راهآهن زیرزمینی فرار کردند.
در کانادا (یا آمریکای شمالی بریتانیایی آن زمان) بردهداری ممنوع بود و بهدلیل مرز مشترک وسیع آن با آمریکا، مقصد محبوبی برای فراریان بهشمار میرفت. داستان سرنوشت بسیاری از این افراد تا سال ۱۸۷۲ توسط ویلیام استیل، ملقب به پدر راهآهن زیرزمینی، در کتابی بهنام «سوابق راهآهن زیرزمینی» گردآوری شده است. ویلیام استیل از مخالفان بردهداری بود که رهبری کمیتهٔ نظارت فیلادلفیا را بر عهده داشت. وی هر ماه حدود ۶۰ برده را فراری و گاه آنها را در خانهٔ خود سکنی میداد. ویلیام در کتاب خود، زندگینامهٔ مختصری از این افراد و نحوهٔ کار سیستم فرار را نوشته است.
در زمان اوج فرار، هر سال هزار برده به کمک راهآهن زیرزمینی از ایالتهای بردهداری میگریختند. بیش از پنج هزار پروندهٔ قضایی برای بردگان فراری ثبت شده است. این ارقام بسیار کمتر از تعداد افرادی بود که هر سال بهصورت عادی برده میشدند. طبق قانون مصوبهٔ ۱۷۹۳ در مورد بردگان فراری، مأموران قانون در ایالتهای آزاد موظف بودند با بردهداران و نمایندگان آنها در تعقیب بردگان همکاری کنند. اما شهروندان و حکومت ایالتهای آزاد این قانون را نادیده میگرفتند. با نفوذ شدید سیاستمداران جنوبی، پس از جنگ آمریکا و مکزیک توافقنامهٔ سال ۱۸۵۰ به کنگره ارائه و تصویب شد و در نتیجهٔ آن قوانین سختگیرانهتری در خصوص بردههای فراری اعمال شد. ظاهراً طبق قانون جدید برای حل مشکلات منطقهای، مقامات ایالتهای آزاد باید با تعقیبکنندگان بردههای فراری همکاری میکردند و به آنها برای فعالیتهایشان در ایالات آزاد مصونیت ارائه میکردند. بهدلیل اینکه قانون، تعقیبکنندگان را موظف به ارائهٔ سند بردهداری برای هر پناهجو میکرد، این افراد نیز سیاهپوستان آزاد بهویژه کودکان را میربودند و آنها را به بردهداران میفروختند. سیاستمداران جنوبی در تعداد بردگان فراری اغراق میکردند و معمولاً شمالیها را بهدلیل مداخله در حقوق مالکیت جنوبیها سرزنش میکردند. طبق قانون، افراد سیاهپوست دستگیرشده از حق دفاع محروم بودند و به این دلیل اثبات آزادی یک فرد بسیار دشوار بود. در حقیقت به قاضیان دادگاه برای تأیید بردگی یک مظنون ۱۰ دلار و برای صدور حکم آزادی حدود ۵ دلار رشوه پرداخت میشد. بسیاری از شمالیهایی که به مسائل مربوط به بردهداری اهمیتی نمیدادند، با چالشهای محلی روبرو شدند که آنها را مجبور به پشتیبانی از بردهداری میکرد. یکی از شکایات اصلی اتحادیه در طی جنگ داخلی آمریکا همین موضوع بود و این تصور که ایالات شمالی قوانین بردههای فراری را نادیده گرفته بودند، به توجیه اصلی برای جداییطلبی تبدیل شد.
شبکهٔ فرار بهمعنای واقعی کلمه، نه راهآهن بود و نه شبکهای زیرزمینی؛ این شبکه «زیرزمینی» نامیده میشد، زیرا سمبلی از یک مقاومت زیرزمینی بود و بهدلیل استفاده از واژگان و اصطلاحات راهآهن در ارسال کدها به آن «راهآهن» گفته میشد. راهآهن زیرزمینی از نقاطی برای دیدار، مسیرهای مخفی، حملونقل و خانههای امن تشکیل میشد و همچنین کمکهای انسانی توسط مخالفان بردهداری نیز از طریق آن انجام میشد. شرکتکنندگان در این امر عموماً در گروههای مستقل و کوچک ساماندهی شده بودند تا محرمانگی آن حفظ شود. فراریان به کمک راهنمایان از ایستگاهی به ایستگاه بعدی و بهسمت شمال میرفتند. افراد راهنما از قشرهای مختلفی از جمله سیاهپوستان آزاد، سفیدپوستان مخالف بردهداری، بردگان سابق (فراری یا آزادشده) و بومیان آمریکا بودند. تعدادی از گروههای مختلف روحانیان و اهالی کلیسا نیز در تحقق این امر کمک میکردند. البته بدون حضور و حمایت سیاهپوستان آزاد ساکن در این مناطق، هیچ شانسی برای نجات فراریان و رسیدن به آزادی وجود نداشت.
برای کاهش خطر افراد نفوذی، بسیاری از افراد در شبکهٔ راهآهن زیرزمینی، تنها نسبت به بخش مربوط به خود در عملیات آگاهی داشتند و از طرح کلی، اطلاعاتی دریافت نمیکردند. گاهی اوقات یک راهنما برای ورود به مزارع جنوبی تظاهر به بردگی میکرد و زمانی که در مزرعه مستقر میشد، عملیات هدایت فراریان بهسمت شمال آغاز میشد. بردگان در طول شب سفر میکردند و بین هر ایستگاه تا ایستگاه بعدی حدود ۱۰ تا ۲۰ مایل (۱۶ تا ۳۲ کلیومتر) فاصله بود. پیامی برای ایستگاه بعدی ارسال میشد تا رئیس ایستگاه مقصد از ورود فراریان مطلع شود. بردگان در طول روز در این ایستگاهها پناه میگرفتند و استراحت میکردند. این ایستگاهها معمولاً در مزارع، زیرزمین کلیساها، مخفیگاههایی در غارها یا در حاشیهٔ رودخانههای خشک بودند. ایستگاهها در واقع مکانی برای خواب و خوراک بردگان بود که اسامی آنها کدگذاری شده بود و هر یک دارای یک «رئیس ایستگاه» بود. افرادی نیز تحت عنوان «سهامدار» برای کمک به فراریان، پول یا مایحتاج آنها را تأمین میکردند. به کانادا «سرزمین موعود» یا «بهشت» گفته میشد؛ نامی برگرفته از کتاب مقدس انجیل. رودخانهٔ اوهایو نیز که در مرز ایالات بردهداران و ایالات آزاد قرار داشت، «رودخانهٔ اردن» لقب گرفته بود.
بردگان فراری اغلب بهصورت پیاده یا با واگن در گروههای یک تا سه نفره سفر میکردند، البته گاهی نیز با کشتی یا قطار منتقل میشدند. یکی از مخالفان بردهداری بهنام چارلز ترنر توری و همکارانش اسب و واگنهایی را کرایه کرده بودند و هر بار بین ۱۵ تا ۲۰ برده را جابهجا میکردند. مسیرها عمداً از بین مسیرهای غیرمستقیم انتخاب میشد تا تعقیبکنندگان را گمراه نمایند. مسیرهای انتخابی برای زنان و کودکان بسیار دشوار و خطرناک بودند. معمولاً آرام نگهداشتن کودکان و همراهکردن آنها با گروه در چنین شرایطی دشوار است. علاوه براین، بردگان زن بسیار بهندرت اجازهٔ خروج از مزرعه را مییافتند و این کار فرار آنها را دشوار میساخت. یکی از مشهورترین بردگان فراری که بعدها در نقش راهنما وارد مزارع بردهداری شد، هریت تیوبمن ملقب به موسای سیاهان بود که طی ۱۳ سفر خود به جنوب، بیش از ۷۰ تن را فراری داد و به کانادا راهی کرد.
هریت تیوبمن، در ۱۳ سفر به ایالات جنوبی، ۷۰ برده را به ایالتهای آزاد شمال آمریکا یا کانادا رساند.
بهدلیل خطر لورفتن، اطلاعات بهصورت زبانی به راهنمای بعدی ارائه میشد. روزنامههای جنوبی معمولاً مملو از آگهیهای مربوط به فرار بردگان و ارائهٔ جوایز قابلتوجه برای دستگیری و بازگرداندن آنها بود. مارشالهای دولت فدرال و شکارچیان حرفهایِ جایزهبگیر که مأموران استرداد فراریان نامیده میشدند، این افراد را تا مرزهای کانادا دنبال میکردند. تنها این بردگانِ فراری نبودند که خطر مأموران استرداد آنها را تهدید میکرد، با اوجگرفتن تقاضا برای برده در مزارع پنبهٔ جنوب، سیاهپوستان تنومند و تندرست جوان نیز بهعنوان کالاهای ارزشمند برای تجارت دیده میشدند و گاهی بردگان آزادشده یا سیاهپوستان آزاد بهقصد فروش ربوده میشدند. یکی از این افراد، سالومون نورثاپ، یک سیاهپوست آزاد ساکن نیویورک، بود که پس از آزادی کتاب «۱۲ سال بردگی» را منتشر کرد و فیلمی بر اساس این کتاب در سال ۲۰۱۳ برندهٔ جایزهٔ اسکار شد. گواهیهای کاغذی آزادی سیاهپوستان که مهر و امضا داشت، بهراحتی قابل تخریب و ربودن بود و در نتیجه، محافظت خاصی برای افراد فراهم نمیکرد. زمانی که افراد مشکوک به بردگی دستگیر میشدند، در جلسهٔ دادگاه حق ارائهٔ هیچگونه دفاعیهای از خود نداشتند و در واقع بهجرم بیگناهی محکوم شناخته میشدند. مارشالها و تعقیبکنندگان بردگان تنها کافی بود سوگند بخورند که برای بازگردادن این افراد حکم و سندی در دست دارند.
طبق قانون سال ۱۸۳۴، بردهداری در مستعمرات بریتانیا از جمله کانادا بهطور کامل ممنوع شد. بین ۳۰ الی ۱۰۰ هزار نفر به کانادا پناه بردند و در مناطق مختلف کانادا از جمله آبشار نیاگارا، تورنتو و ویندزر سکنی گزیدند. هرچند ادارهٔ سرشماری ایالات متحده این رقم را برابر با شش هزار تن میداند. پس از سال ۱۸۵۰، روزانه ۳۰ بردهٔ فراری از طریق فورت ملدن که اصلیترین گذرگاه بردگان بود، با قایقهای بخار وارد کانادا میشدند. چندین دهکده در کنت و اسکس توسط بردگان سابق بنا شد. یکی از مراکز مهم سکونت بردگان سیاهپوست، نوا اسکوشیا، افریک ویل و دهکدههای اطراف هالیفاکس بودند. با ورود سیاهپوستان به کانادا، آنها خود را در رقابت با مهاجران اروپایی برای پیداکردن کار مییافتند. با وجود قانون ضدِبردهداری، تبعیض هنوز هم به قوهٔ خود باقی بود. بهطور مثال، در منشور شهر سنت جان در نیوبرانزویک، تجارت با بردگان، ماهیگیری و آزادسازی آنها ممنوع بود و این قانون تا ۱۸۷۰ برقرار بود. با آغاز جنگ داخلی آمریکا، بسیاری از سیاهپوستان برای ثبتنام در ارتش اتحادیه از کانادا خارج شدند. پس از جنگ، عدهٔ کمی به کانادا رفتند و سایر آنها بهامید آغاز دورهٔ بازسازی به آمریکا برگشتند.
منبع: ویکیپدیا